مادر پسرک: ببخشین،کبریت دارین؟

خانواده عروس: کبریت؟!کبریت برای چی؟!

مادر پسرک: والا پسرم میخواست سیگار بکشه...

خانواده عروس:پس داماد سیگاریه...!؟

مادر پسرک:سیگاری که نه...والا سرش درد میکنه، میگن این موقع ها هم سیگار میچسبه!

خانواده عروس: پس الکلی هم هست...!

مادر پسرک: الکلی که نه...والا قمار بازی کرده و باخته!

خانواده عروس:پس قمارم بازی می کنه...!؟

مادر پسرک:آره ...دوستاش تو زندان بهش یاد دادن...

خانواده عروس:پس زندانم بوده...!؟

مادر پسرک:زندان که نه...والا معتاد بوده،گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن..

خانواده عروس:پس معتادم بوده...!؟

مادر پسرک:آره ...معتاد بود، بعد زنش لوش داده....

خانواده عروس:زنش!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-موهات رو بلند نکن

-از اوامر سرپیچی نکن

-فرار نکن

-با اسلحه شوخی نکن

-غیبت نکن

-به آینده فکر نکن

-در گیری ایجاد نکن

-به فرمانده بی احترامی نکن.!.....

پسرک در حالی که داشت روزنامه می خواند رو به همسرش کرد و گفت:در روزنامه

نوشته بررسی هایی که به عمل آمده نشان می دهد زن ها روزانه30000

کلمه حرف می زنند در حالی که این میزان در مورد مرد ها فقط 15000

کلمه است....

زن گفت: علتش این است که ما باید هر چیز را دوبار تکرار کنیم تا مرد ها بفهمند.

مرد گفت:آخه مگه دیگه چیزی می تونه بگه! مرد دیگر چیزی نگفت.!!!!!

قبول سفارشات...هر کی میخاد بگه

مرد آرایشگر همزمان که پیشبند را میبست.....

پرسید:چه مدلی بزنم؟

وپسر جوان گفت: دومادی!

آرایشگر هم خوشحال شد و چند ساعت با وسواس تمام مشغول به کارش شد.

آرایشگر گفت:بفرماشادوماد....راضی هستی...

جوان با نوعی حسرت و دلخوری نگاهی به آینه کرد و گفت:خوبه دستت درد نکنه...ولی !!!!

آه بلندی کشید و گفت: حالا همشو از ته بزن....خاستم ببینم اگه امشب به جای اون من دوماد میشدم چه شکلی میشدم...

خاطره هایی که نفستون رو میگیره رو اگه دوست داشتین بنویسین؟

2015-10-04

2015-09-28